خاطرات
هر جا می نشستم و بحث می شد ، حرف از جامعه ی مهدوی می زد . جامعه ی مهدوی فلان ، جامعه ی مهدوی بهمان . ما باید در جامعه ی مهدوی اینطوری باشیم و...
وقتی می گویی « جامعه ی مهدوی » ، ترکیب دو کلمه است که برای فهمش باید هر کلمه را جداگانه بررسی کنی . اصلاً « جامعه » یعنی چه ؟
: توده ی مردم ، گروهی از مردم که با هم وجه اشتراک داشته باشند ، صنفی از مردم ، مردم یک شهر یا یک کشور ( فرهنگ دوجلدی فارسی عمید ، انتشارات امیرکبیر ، صفحه ی 670 )
توده ی مردم . اجزاء این توده چیست / کیست ؟ خب معلوم است ، کوچک ترین عضو جامعه که « خانواده » است . خانواده از کی تشکیل شده ؟ از تک تک افراد . پس افراد را که با هم جمعشان کنی می شود توده . تک تک افراد که می گویی ، حرف از فرد زده ای . فرد ، همین من و تو و او هستیم دیگر .
من + تو + او + او + او + ... می شود جامعه . درست ؟
پس ، پایه ی اساسی جامعه ی مهدوی چیست ؟ همین « فرد » . یکی از فرد ها کیست ؟ من .
حالا ما در یک جامعه قرار داریم ، ولی مهدوی نیست . برای این که جامعه ، مهدوی شود باید « من » ها را مهدوی کرد . درست ؟
حالا وقتی کسی از این جامعه تلاشی برای مهدوی شدنش نکرد ، کی باید تلاش کند ؟
کسی که آگاه است به فایده های مهدوی شدن جامعه . کسی که دغدغه اش را دارد ، پتانسیل ، فکر و ایده اش را دارد و غیرتمند شده و احساس وظیفه می کند . مثلاً کی ؟ مثلاً من .
قدم اول چیست ؟ این که من مهدوی شوم . اگر نشوم یا در مسیرش نباشم ، پس چطوری می خواهم روی تو و او و او و... تأثیر بگذارم ؟ حداقل خودم باید نصف راهش را رفته باشم . اگر یک نفر به عنوان معلم کلاس اول آمد به یک بی سواد گفت بنویس الف ولی خود معلم بلد نباشد بنویسد ، آیا آن بی سواد راه به جایی خواهد برد ؟ نه . آن بی سواد باید از معلم یاد بگیرد چه طوری بنویسد . درست ؟
پس قدم اول « مهدوی » شدن جامعه ، مهدوی شدن « من » است .
مهدوی شدن من یعنی چه ؟ یعنی من بشوم مانند مهدی(عج) . بشوم یک مهدی کوچک . مهدی یعنی چه ؟ یعنی هدایت شده .
پس برای این که من بشوم مانند مهدی ( مهدوی بشوم ) باید هدایت شوم .
بعد از این که ایمان آوردم به خدا و دین اسلام و دستورات هدایت را گرفتم باید چه کار کنم که هدایت شوم ؟ باید به دستورات عمل کنم . یعنی مثلاً چه کار ؟ یعنی مثلاً زبان نگه دار ( از دروغ ، غیبت ، آزردن مردم و... ) ، اخلاقت خوب باشد و... . معنی این ها به طور کلی چیست ؟ این است که گناه نباید کرد .
پس قدم اول برای هدایت شدن ، گناه نکردن است . که چی بشود ؟ که هدایت شوی . بعدش چی ؟ بعدش می شوی مهدوی . که چی بشود ؟ که بغل دستیت را مهدوی کنی . که چی بشود ، که یک خانواده ی کوچک مهدوی تشکیل دهی . که چی بشود ؟ که یواش یواش یک جامعه ی مهدوی داشته باشی . که چی بشود ؟ که یک نمونه ی کوچکی که از جامعه ی مهدوی تشکیل شد ، خود مهدی(عج) تشریف بیاورند و ادامه ی ماجرا .
وقتی من اخلاقم خوب نباشد ، رفتارم خوب نباشد ، حرف زدنم از جامعه ی مهدوی مسخره است . جوک ِ تلخ !
من که مهدوی نیستم ، اما سعیم بر این است . باید بشوم .
تو هم که نیستی ، سعیت بر این باشد . شیعه هستیم مثلا !